ااااااااااااااااا
چند وقت پیش نشسته بودیم تو خونه داشتیم درس می خوندیم که یه هویی دیدیم صدای متین خان در نمیاد نگران شدیم کلی صداش کردیم چشم تون روز بد نبینه بوی لاک خونه رو فرا گرفت اون وقت بود که فهمیدم چه بلایی سر اتاقم اومده رفتم تو اتاقم و دیدم که متین جان نشسته گوشه ی اتاق و خیلی مظلومانه داره منو نگاه میکنه وقتی برگشت دیدم سر تا پاش شده لاک اون لحظه دیگه نمیدونستم باید سر خودمو بزن به دیوار یا سر متین رو موکت رو لباس و دست و پای خودشو و همه جا رو لاکی کرده بود و تنها شانسی که آورد این بود که اون لحظه شلوار پاش نبود و ما تونستیم تا لاکا خشک بشن از روی بدنش پاک کنیم. ...
نویسنده :
آبجی فاطمه
13:10